جدول جو
جدول جو

معنی دیوانه رو - جستجوی لغت در جدول جو

دیوانه رو(عَ فَ)
شخصی را گویند که مانند دیوانه ها سلوک کند و براه رود. (برهان) (از آنندراج). این ترکیب در ناظم الاطباء (دیوانه دو) آمده و ظاهراً سهو است. (یادداشت لغتنامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیوانه وش
تصویر دیوانه وش
دیوانهوار مانند دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگانه رو
تصویر بیگانه رو
کسی که به ظاهر بیگانه به نظر آید، نااهل، اغیاررو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میانه رو
تصویر میانه رو
کسی که در هیچ کاری افراط و تفریط نکند، میانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(دی نِ)
دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار با 211 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
آن که در هیچ کاری افراط و تفریط نمی کند. (ناظم الاطباء). معتدل که نه به افراط گراید و نه به تفریط. معتدل درعقاید و اعمال. متوسطالسیر. (یادداشت مؤلف). متوسطدر افعال و اقوال. (آنندراج). مقتصد، میانه رو در نفقۀ عیال یعنی نه مسرف و نه تنگ گیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دی لِ)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 15 هزارگزی باختر راین کنار راه فرعی راین به قریهالعرب. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ)
آنکه خوی و طبیعت او مانند دیوانگان باشد. (از ناظم الاطباء) :
از آن بوالفضولان بسیارگوی
وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
نظامی.
از بیقراری دل دیوانه خوی من
زنجیر توتیا شد و زندان بگرد رفت.
صائب
لغت نامه دهخدا
(دی نِ دَ)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار با 581 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ رَ)
دیوانه مانند. دیوانه سان. دیوانه گون:
یکی گفتش ای شوخ دیوانه رنگ
عجب صبر داری تو بر چوب و سنگ.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ سَ)
سگ دیوانۀ مبتلا به داءالکلب. (ناظم الاطباء). سگ هار. و رجوع به ترکیبات دیوانه شود
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ وَ)
دیوانه سان. دیوانه وار. دیوانه مانند:
در سلسله داشتی سگی چند
دیوانه وش و چو دیو دربند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مرکّب از: بیگانه + رو، با وضع و حالت غریبان. غیرآشنا. اجنبی:
ور بخرگه بگذرد بیگانه رو
حمله بیند از سگان شیرانه او.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیوانه وش
تصویر دیوانه وش
مثل دیوانه دیوانه مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه رو
تصویر میانه رو
آنکه در اعمال خود افراط و تفریط نکند معتدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانه رنگ
تصویر دیوانه رنگ
دیوانه مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه رو
تصویر میانه رو
((~. رُ))
معتدل، کسی که نه افراط می کند نه تفریط
فرهنگ فارسی معین
احمق، دیوانه وار، مجنون وار
متضاد: عاقلانه، عاقل وار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معتدل
متضاد: تندرو، افراطی، دست راستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد